فصل زنگارى
ناهيد بشردوست ناهيد بشردوست

باد افسونگر ميان باغ رقصيدن گرفت

هر طرف برگ درختان شور باريدن گرفت

کرد بر سر چادر سرخ هوس پائيز ز شوق

عشق نور افشاند بباغ و راغ باليدن گرفت

هر کجا تصوير رنگين، نقش بر دنيا فگند

رقص برگ و نور ماه وموج شوريدن گرفت

دانه ـ دانه مينشيند برگ بروى  چمن

زين حرير سرخ روى سبزه پوشيدن گرفت

سر زده خورشيد تابان روى مرزبوم  و بر

در غلوى سبزه  بار و برگ، تابيدن گرفت

قامت سبز درختان زرد  و نور افشان شد ه

نوعروس باغ هستى باز خنديدن گرفت

دختر رز گشت بيرون از ميان برگها

شعر عشق و شوق را برما نيوشيدن گرفت

داد يکبار دگر فصل خموشى ها ثمر

موجها شوريدو دست شاخه لرزيدن گرفت

زرد وسرخ وسبز گرديد شاخ و برگ باغها

جلوه روشن نگر هر جا درخشيدن گرفت

قطره قطره نور باران شد شکوه باغ و راغ

دامن مه روى هستى نقره پاشيدن گرفت

گشت زنگارى فضا از نقش رنگين خزان

کوله باربربست  بهار، از فصل ناليدن گرفت

 


October 15th, 2007


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان